شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتۀ ترکش
ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش
کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را
بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش
به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا
اگر خواهد تماشایش، بیفتد تاج از ترکش
مصور! از چه رو وامانده ای از قد و رخسارش؟
رخش از ماه نیکوتر، قدش از سرو برتر، کش
ز یک تیر نگه از پا در آرد صد چو رستم را
در آرد آن کمان ابرو، اگر یک تیر، از ترکش
نداده تا ز غم، گردون دون، بر باد خاکت را
ز آب و خاک تا دانی صبوحی آتش ترکش